جدول جو
جدول جو

معنی سیل گردان - جستجوی لغت در جدول جو

سیل گردان
(سَ / سِ گَ)
راهی که برای سیل سازند تا به آبادی و عمران و جاده زیان نیارد. سد. بند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حال گردان
تصویر حال گردان
گردانندۀ حال، تغییردهندۀ حال و وضع
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
نعت فاعلی از حال گرداندن. گرداننده و تغییردهنده حالها، محوّل الأحوال. نعتی از نعوت خدای تعالی:
من نگویم که جز خدای کسی
حال گردان و غیب دان باشد.
انوری.
خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدای حال گردان.
خاقانی.
حال گردان تویی بهر سانی
نیست کس جز تو حال گردانی.
نظامی.
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ گَ)
پل متحرک
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
ابری که مانند سیل آب میریزد. (ناظم الاطباء). آنچه مانند سیل آب ریزد. بسیارآب:
سگ دیوانه پاسبانم شد
خوابم از چشم سیل ران برخاست.
خاقانی.
طوفان شود آشکار کز خون
شمشیر تو سیل ران ببینم.
خاقانی.
در ماتم تو گشت مرا چشم سیل ران
مانند دیدۀ گهر و چشمۀسنان.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حال گردان
تصویر حال گردان
گرداننده و تغییر دهنده حال ها
فرهنگ لغت هوشیار
عمل مرمت سقف ساختمان سفالی، کسی که شغلش مرمت سقف های سفالین
فرهنگ گویش مازندرانی